۲۸ تير ۱۳۹۵ - ۰۲:۰۵
یکی دوماه آمدند و رفتند، دیگر کسی نیست تا مشکلاتم را ببیند

عبدالملکی: آرزویم بازگشت دوباره است

دی اسپورت: ملی‌پوش راگبی بانوان ایران گفت: در این مدت کلا فراموش شدم! فقط طی یکی دو ماه اول همه آمدند و رفتند اما الان دیگر هیچ‌کس نیست که بخواهد مشکلاتم را از نزدیک ببیند.
کد خبر: ۴۱۸۶۹

به گزارش خبرگزاری "دی اسپورت"، سارا عبدالملکی در مورد ‌آخرین شرایطش بعد از تصادفی که داشت، گفت: حدود 6 ماه از آن ماجرا گذشته و علی‌رغم اینکه دکترها می‌گفتند به خاطر شرایط نخاع، وضعیتم پیشرفتی نخواهد کرد اما به لطف خدا پیشرفت خوبی داشتم و آخرین باری که در کاردرمانی بودم زانوهایم حدود یکی دو ثانیه قفل کردند و چون خیلی وقت است که راه نرفتم دوباره ول کرده و به حالت قبل بازگشتند که البته این موضوع هم طبیعی است.

 

وی ادامه داد: در حال حاضر بیشتر روی زانوهایم کار می‌کنم تا دوباره به شرایط طبیعی و آرمانی خود برسم و بعد از اینکه روز به روز از این ناحیه بهتر شدم سعی می‌کنم سایر اعضایی که دچار نقص شده‌اند را ترمیم کنم.

 

عبدالملکی در پاسخ به این سوال که آیا مسئولانی که روزهای اول برای مداوای وی می‌رفتند به قول‌های  خود عمل کرده‌اند یا خیر؟ گفت: در این مدت کلا فراموش شدم! فقط طی یکی دو ماه اول همه آمدند و رفتند اما الان دیگر هیچکس نیست که بخواهد مشکلاتم را از نزدیک ببیند و دوباره فراموش شدم.

 

ملی‌پوش مصدوم تیم راگبی ایران که در سانحه تصادف دچار مشکلات عدیده‌ای شده است در پاسخ به این سوال که چه توقعی از مسئولان دارد،‌ گفت: توقعم بیشتر برای خودم نیست. الان یک تیم تک‌راگبی دارم که مختص بچه‌هاست و این تیم پارسال قهرمان شد اما برای امسال سرپرست تیم برای اعزام بچه‌ها می‌خواهد نفری 150 هزار تومان از آنها بگیرد و هیچ هزینه‌ای برای اعزام نداریم. اصلا به این شرایط رسیدگی نمی‌شود و بچه‌ها با توپ‌های پنچر و خراب کار می‌کنند و یک توپ سالم نیست که بازیکنانم با آن تجربه بازی کردن پیدا کنند. واقعا این شرایط باعث تاسف است.

 

عبدالملکی یاد‌ یادآور شد: آرزویم این است که یک روز دوباره به میادین بازگردم البته در همین چند روز اخیر صحبت‌هایی را در خصوص حاشیه‌هایی که در ورزش وجود دارد از دوستان، هم‌تیمی‌ها و مربیانم شنیده‌ام که باعث شد به مادرم بگویم دیگر پایم را در راگبی نمی‌گذارم.

 

وی در پایان گفت: با این حال مادرم به من دلگرمی داده و در واکنش به درخواستم گفت: اصلا فکرش را هم نکن و پا پس نکش چون اگر اینطور شود یعنی میدان را خالی کردی و باخت را هم قبول کرده‌ای. در واقع او من را متقاعد کرد که همچنان برای بازگشت به ورزش انگیزه داشته باشم و بجنگم.