منصور پورحیدری را با این عکس به یاد میآورم. البته که ورژن خیلی تروتمیزترش. یک ۹در۱۳ کلاسیک «روغنی» خوشرنگ، با گوشههای گِرد، انگار که همین الان از تاریکخانه بیرون آمده باشد، صاف وسط میز دخل چلوکبابی پدر بود و کنار عکس بریده از روزنامهای که تختی را بالاتر از روس و آمریکا روی سکوی طلای المپیک ملبورن نشان میداد، دلبری میکرد. فقط این دو عکس بودند که افتخار داشتند زیر آن شیشهی ده میل بروند. و من، پسرک هشت نه سالهای بودم که منتظر میماند تا سالی و ماهی وقت تمیز کردن زیر شیشه برسد و دستش را به جلای آن عکس برساند و با آن نوشتهی آگفای پشتاش، احساس کند قطعهای اصیل را لمس میکند. غیر از این وقتها هم همیشهی خدا یک کیهان ورزشی یا دنیای ورزش روی میز بود که سرت را به دیدن عکسهایش گرم کنی و معمای گزارش-بازیها را برای خودت حل کنی که مثلن مجید نامجومطلق (۷۰ رضا نعلچگر) یعنی نعلچگر دقیقهی ۷۰ جای مطلق آمده تو. حالا مانده بود تا معماهای بزرگتر که مثلن این «۲-۵-۳ نوین» را که میگویند منصور پورحیدری اجرا میکند یعنی چه و چرا جمعشان ۱۱ نمیشود. |