به گزارش «دی اسپورت»؛ فريدون زندي تصويري از يك چهره محبوب و دوستداشتني را هميشه در ذهنها يادآوري ميكند. او وقتي آمد برايش سر و دست ميشكستند.
حالا لبخندي ميزند و ميگويد: «الان ديگر چرا كسي براي استقبال نميآيد.» شايد با لبخند اما به نظر اين بازي سرنوشت براي همه فوتباليستها و شايد براي سلبريتيهاست. فريدون بعد از مدتها دوري، براي چند روز به تهران آمده و اين فرصتي بود تا او را به خبرورزشي دعوت كنيم...
*فريدون اگر موافق باشي از همين بازي الهلال و پرسپوليس آغاز كنيم. بازي را ديدي؟ پيشبيني نميكردي اين مسابقه با چنين نتيجهاي تمام شود، درست است؟
بله، خب من هم نتيجه بازي را اينطور پيشبيني نميكردم. راستش من بازي را با تمركز كامل نديدم چون جايي بودم اما به گلها دقت كردم. پرسپوليس ضعف دفاعي داشت. نميدانم شايد حساسيت بازي روي عملكرد بازيكنان اثر گذاشته بود. جاگيري بازيكنان خوب نبود. سعي ميكردند جلو بروند و گل بزنند شايد اين مسئله باعث شد سازمان دفاعيشان به هم بريزد. وقتي اينقدر ريسك ميكني و جلو ميروي، راحتتر گل ميخوري. فكر كنم بعد از دو گل هيچ نبايد اينقدر جلو میرفتند. بايد باهوشتر بازي ميكردند. اگر هوشمندانه بازي ميكردند شايد يك گل ميزدند و 2 بر يك ميشد. الان واقعاً 4 بر صفر را جبران كردن سخت است.
*قبل از اينكه مصاحبه را رسمي كنيم، درباره مشكلات بدني بازيكنان حرف ميزدي. اين مشكل در بازي الهلال كاملاً به چشم ميآمد.
من قبلاً فوتباليست بودم، برايم تاكتيك و تكنيك مهم بود. هر بازيكني به هر حال دوست دارد خودش را در زمين بازي نشان دهد ولي الان معتقدم فوتبال، 80 درصد كار بدني است. به نظرم فوتبال ايران بايد روي اين مسئله تمركز بيشتري كند. در بازي الهلال هم واقعاً مشخص بود آنها چقدر از نظر بدني بهتر هستند.
*ببين اين موضوع به نظر خيلي گسترده است. تو واقعيتها را بهتر از ما ميداني. به هر حال بازيكنان ايران نميتوانند خارج از زمين يكسري مسائل را رعايت كنند.
مثل چي؟
*نميدانيم؛ تغذيه، خواب و...
قطعاً كار بدني فقط اين نيست كه تو در تمرين چه كار ميكني؟ بايد غذاي درست بخوري، درست بخوابي و اينها روي هم يك پكيج خيلي مهم است. من شك دارم كه در ايران اين كارها را درست انجام دهند.
*حالا كه گفتي اين مسئله را بازتر كنيم. خودت هم ميداني بازيكنان جوان ما در ايران چطور زندگي ميكنند. شب قرمهسبزي ميخورند، به فست فود هم نيمنگاهي دارند. بعضيهايشان شبها دير ميخوابند. خلاصه در تهران هستند و پولشان را هم ميگيرند. پس چرا بايد به اروپا بروند؟ اگر به اروپا بروند بايد از صبح تا شب در باشگاه باشند.
ببين اين چيزي كه ميگويي براي باشگاههاي سطح بالاست. يعني همه باشگاهها اينطور نيستند كه بازيكنان را از صبح در باشگاه ساپورت كنند. بعضيها هستند كه صبح بازيكن را تمرين ميدهند و بعد او به خانهاش ميرود ولي بازيكن ميداند غير از تمرين، بايد در خارج از زمين هم حرفهاي عمل كند.
*البته الان كه وضعيت بهتر شده و بازيكنان به اروپا ميروند ولي به هر حال اين به تفكر بازيكنان ايران ربط دارد.
همانطور كه گفتيد الان بازيكنان بيشتر به اروپا ميروند ولي قبلاً خيلي اينطور نبود. خب پول زيادي در ايران نميدادند و بازيكنان هم راغب نبودند بروند. الان هم همين شكلي است. در اروپا براي شروع، زياد پول نميدهند. يعني بايد تو را بشناسند. وقتي خوب باشي، پول خوب ميدهند. بازيكنان بايد از فرصتي كه در اختيارشان قرار ميگيرد استفاده كنند. يكي مثل سردار آزمون خيلي وقت پيش بهترين تصميم را گرفت و در سن 17 سالگي رفت اروپا. الان بهترين بازيكن ايران است.
*ببين ما تصور ميكنيم بازيكنانمان ستاره هستند ولي وقتي در رده بينالمللي بازي ميكنند، خيلي وقتها متوجه اشتباهمان ميشويم. تيمهاي ما هم همين را نشان دادهاند. مثلاً بازي استقلال و العين را كه يادت هست...
من آن بازي را ديدم. ببين يكسري مشكلات با هم اين شرايط را به وجود ميآورند. مشكل بدني، شكل بازي تيم و... استرس هم واقعاً اثر دارد. من بازيكن بودم و ميدانم اينطور وقتها به بازيكنان ايراني چه استرسي وارد ميشود. اين خيلي اثر ميگذارد. به خاطر همين يك روز ميبينيد استقلال 6 گل از العين ميخورد و پرسوليس هم 4 گل از الهلال. البته يه چيز بگويم واقعاً اتفاقي كه افتاد در بازي الهلال و پرسپوليس شايد تكرار نشود. پرسپوليس از نظر تاكتيكي و بدني كمي از الهلال عقبتر است؛ يعني فاصله 4 گل نيست. شايد 10 بار ديگر اين دو تيم با هم بازي كنند، هيچوقت اين نتيجه تكرار نشود. شايد ببازند ولي با اختلاف يك گل نه 4 گل.
*اين باختها هم واقعاً روي وضعيت يك باشگاه و تيم، اثر ميگذارد.
بله، متأسفانه استقلال با يك باخت به العين، اينطوري ميشود. يعني شكل كار تيم را عوض ميكند و چيزهاي منفي ميآورد. به نظر من اين چيزها اشتباه است. باخت اتفاق ميافتد و نبايد به خاطر يك شكست، كل تيم را عوض كرد.
*امسال بازيهاي استقلال را تماشا كردي؟
نتايج را دنبال كردم ولي همه بازيها را نديدم.
*منصوريان هم به آن شكل از استقلال جدا شد. فكر ميكني بايد ميماند، ميرفت...
من واقعاً نميدانم چه اتفاقاتي افتاد ولي يادم هست از پارسال همين داستانها بود. استقلال سال گذشته هم اول فصل نتيجه نگرفت. امسال هم همينطور بود. فكر كنم بايد مشكل استقلال را در بدنسازي جستجو كرد. اگر استقلال سال گذشته خوب شروع ميكرد حتي ميتوانست قهرمان ليگ برتر شود.
*اين شرايط باعث شد منصوريان هم نتواند مثل فصل قبل دوام بياورد.
نميخواهم در اين باره نظر بدهم چون داخل تيم نيستم ولي به هر حال وقتي مربي ميرود، زياد خوب نيست ديگر. من فكر ميكنم بازيكنان دوست داشتند منصوريان بماند. منصوريان آدم خوبي است، مربي خوبي است، به نظرم بدشانسي هم آورد.
*فريدون به نظر ميآيد نسلي از مربيان جوان به فوتبال ايران وارد شدهاند. البته عملكردشان پرفراز و نشيب بوده است اما هرچه هست، به نظر آن طيف از مربيان سنتي در حال تهنشين شدن هستند. خود تو اين شرايط را چطور ميبيني؟ فكر ميكني ميتوانند فوتبال ايران را به سمت علمي شدن ببرند؟
من اصل مشكل فوتبال ايران را در حضور يا غيبت مربيان جوان نميبينم، بلكه به نظرم مشكل اصلي ما كار در پايه است. ما بايد بهترين مربيان را براي ردههاي نوجوانان و جوانان بگذاريم. بازيكنان ايراني بايد از نظر تاكتيكي و بدني راه بيفتند. آنها در سن جواني، ميتوانند ياد بگيرند ولي شما به بازيكن24 ساله نميتواني، تاكتيك ياد بدهي. شما بايد در جواني به فوتباليستها همه چيز را ياد بدهي و در بزرگسالان هم ادامه پيدا كند نه اينكه تازه در تيم بزرگسالان بخواهيد به آنها ياد بدهيد. البته به نظرم مربياني كه با جوانان كار ميكنند بايد با تجربه باشند. همهاش نميشود بگويي مربي جوان بيايد. يك جا تجربه هم نياز است. ما بايد براي پيشرفت همه چيز را با هم داشته باشيم. امكانات هم نياز است. ما هنوز يك زمين درست در فوتبال ايران نميبينيم. به خاطر همين فوتبال ما قشنگ نميشود. من خودم بازيكن بودم. ميرفتم شهرستان بازي ميكردم. زمين سوراخ بود! اصلاً نميشد روي آن چمنها پاسكاري كرد. من خودم بيشتر بازيهاي خوبم را در آزادي انجام دادم يا در اصفهان. اگر در مسابقه ديگري خوب بودم، شايد اتفاقي بود. (خنده)
*تيم جوانان سنتپائولي چند زمين تمريني دارد؟
ببين بيشتر از اينكه چند زمين داشته باشيد، مهم اين است كه چطور مراقب كنيد. ما يك زمين تمرين خوب و يك ورزشگاه ميخواهيم و بايد از آن مراقب كنيم. اگر در ايران بلد نيستند اين كار را انجام دهند بهتر است يكي، دو نفر از خارج بياروند تا به آنها ياد بدهند. نميدانم شايد اينقدر گرون است كه ايرانيها دنبالش نميروند و يك زمين درست نميكنند. واقعاً سؤالي كه پيش ميآيد اين است؛ ما چطور باشگاه حرفهاي نداريم ولي توقع داريم بازيكن حرفهاي باشد؟
*ببين يكي مثل جباري زياد از اين حرفها ميزند. تو چقدر اين حرفها را قبول داري؟
من حرفهاي مجتبي را قبول دارم.
*شايد زمان گفتن مهم باشد.
بله، خب اينكه گفتيد مسئله مهمي است ولي من حرفهاي مجتبي را قبول دارم.
*خيليها از اين حرفها ميزنند. سالهاست كيروش هم ميگويد. انگار گوش شنوايي در ايران نيست؟
ببخشيد چي؟
*كسي نيست بشنود.
آهان. ببين من يا كيروش اولين نفري نيستيم كه اين حرفها را ميزنيم. همه ميدانند مشكل چيست. بايد يك نفر پيدا شود و بگويد از همين امروز ميخواهيم همه چيز را درست كنيم.
*اين آدمه نيست!
بله ديگر.
*درباره مجتبي و رحمتي و اتفاقاتي كه برايشان افتاد حرف ميزني؟
من از اتفاقاتي كه براي اين دو بازيكن افتاد بيخبرم ولي آنها اگر شرايط خوبي داشته باشند قطعاً ميتوانند به هر تيمي كمك كنند.
*فريدون تو اولين بازيكن دو رگهاي بودي كه به تيم ملي آمدي. يكجورهايي سختيها را تو تحمل كردي تا اين راه باز شود و اشكان، رضا و حالا سامان قدوس بيايند.
خب براي من يك مقدار سخت بود ولي اگر بخواهم بگويم كلاً اينطوري بود، اشتباه است. فكر كنم هم براي من سخت بود و هم براي ايران. مدتي طول كشيد تا هر دو به هم عادت كنيم. فرهنگ اينجا واقعاً فرق داشت. بايد هر دو با هم كنار ميآمديم ولي آخر سر واقعاً خوشحال شدم كه چنين تصميمي گرفتم. اگر حالا به حضور ديگر بازيكنان كمك كرده باشم كه چه بهتر.
*اولين مصاحبهات را در ايران يادت هست؟
(خنده)
*من اومدم خوش اومدم.
ببين من آن موقع ميخواستم بگويم خيلي خوشحال آمدم ولي خوشحال و آمدم را با هم ميكس كردم و خوش اومدم را گفتم! (خنده) مشكل از شما بود كه منظور من را نگرفتيد. (خنده)
*روز اولي كه به ايران آمدي، يادت هست؟
خيلي استرس داشتم و البته خوشحال بودم. اولين تجربه من با تيم ملي در بحرين بود. اين بازي باعث شد تا با بچهها كمي آشنا شوم. در تهران ولي همه چيز فرق ميكرد. اگر اولين بازي برايم در تهران بود، سختتر ميشود.
*يادم هست روز اولي كه به اردوي تيم ملي آمدي. در آسانسور باز شد و به لابي آمدي. ناگهان طرفداران به سمتت هجوم آوردند.
يادش به خير. الان ديگر كسي نميآيد. (خنده) شوخي كردم. واقعاً زمان خوبي بود. كلي خاطره دارم. همين جا ميخواهم از هواداراني كه از من حمايت كردند و ميكنند تشكر كنم. من سعي ميكردم هميشه بهترين بازيها را انجام دهم.
*اين توجه زياد، زندگي تو را بههم ريخت؟
بعضي وقتها اذيت ميشدم ولي سعي كردم هميشه به طرفداران احترام بگذارم. ببين من آدمي هستم كه زياد دوست نداشتم در چشم باشم. اينطوري نيستم كه دوست داشته باشم در خيابان من را بشناسند. دوست دارم وقتي در فوتبال نيستم، با دوستانم برویم بيرون شامي بخوريم. دوست دارم با دوستان و فاميل بيرون باشم و همه من را هم يك آدم معمولي بدانند. ميفهمي چه ميگويم؟ دوست ندارم زياد آدم مهمي باشم. واقعاً هيچوقت به خاطر فوتباليست بودنم امتيازي نخواستم. هنوز هم اينطور نيستم.
*وقتي يك نفر در ايران خيلي محبوب باشد، مشكلاتي برايش پيش ميآيد. شايد بفهمي منظورم چيست. براي تو اين مشكلات پيش آمد؟
متأسفانه چنين چيزي را در فرهنگ ايران زياد داريم و خيلي بد است. من فكر ميكنم همين فرهنگ غلط بعضي جاها يكسري چيزها را خراب كرده و آن حسودي است. حسودي چيز بدي است. من اين را حس ميكردم كه بعضيها حسادت ميكنند. اين من را اذيت ميكرد. من كاري نكردم و دست خودم نبود. من ميخواستم با همه خوب باشم ولي احساس كردم يكسري جاها حسود زياد است ولي وقتي زمان گذشت، خيلي چيزها بهتر شد و من هم راحتتر شدم ولي اولش واقعاً سخت بود.
*يك دورهاي واقعاً اتفاقاتي براي تو افتاد كه شايد ما هم خودمان را مقصر ميدانستيم. رفتنت به قبرس. دوري از تيم ملي. وقتي برگشتي تمام موهايت را تراشيده بودي.
من آن موقع بدشانسي هم زياد آوردم. بد موقع مصدوم شدم. وقتي من تصميم گرفتم به ايران بيايم، باشگاه كايزرسلاترن اذيتم كرد. حالا مستقيم اذيت نميكردند ولي دوست نداشتند من به تيم ملي بيايم. از قبل گفته بودند چنين تصميمي نگير. در آلمان دوست دارند وقتي بازيكني را بزرگ ميكنند، او را نگه دارند چون با خودشان فكر ميكنند شايد يك روز به تيم مليمان رسيد. ولي وقتي ميروي، ميگويند رفته است و نبايد به اندازه قبل به او توجه كرد. كايزرسلاترن ديگر از من حمايت نكرد و بعدش هم به من گفتند مصدوميتهايت دارد زياد ميشود و ديگر نميتوانيم تو را نگه داريم. (فريدون بعد حرفهايي درباره چرايي بيرون ماندن در آن برهه گفت و از ما خواست اين حرفها را ننويسيم.)
*الان سامان قدوس هم به تيم ملي اضافه شده است. اميدواريم مثل گوچي و اشكان باشد.
من نميتوانم زياد درباره سامان حرف بزنم. راستش او را نميشناسم و بازيهايش را نديدهام ولي اشكان هم در رده ملي خوب بوده و هم رده باشگاهي. قبل از اينكه اشكان بيايد ميدانستم او در تيم ملي ميتركاند. از نظر بدني اشكان خيلي قوي است. فوتبالش هم خوب است. ميدانستم او انرژي به تيم ملي دهد ولي يك جورهايي مثل من در رده باشگاهي افت كرد.
*با اشكان ارتباط داري؟
يك زمان داشتيم. حتي وقتي در قطر مصدوم شدم، پيش پزشكان فولام رفت و اشكان اين هماهنگي را كرد اما به خاطر دوري، الان ارتباطمان كمتر شده است.
*سامان در بازيهاي سوئد و شروع ليگ اروپا كه واقعاً خوب بوده است.
ببين اين خيلي مهم است كه در كدام لول بازي داري. يعني سرعت بازي در ليگي كه هستيد، چطور است. سوئد ليگ بدي نيست ولي بايد ببينيم سامان در تيم ملي چطور بازي ميكند. بازيكنان بايد در بازيهاي بزرگ خودشان را نشان بدهند. شايد شما در ليگ دسته سه يك كشور ببيند و بگوئيد واي عجب بازيكني است ولي در ليگ دو نتواند خودش را نشان بدهد. پس نبايد زود درباره بازيكنان قضاوت كرد.
*فريدون كار در ايران يك قلق خاصي دارد. خودت هم ميداني. ميگويند مربياني مثل تو كه رابطه ندارند و از يكسري اتفاقات هميشه دور بودهاند، كار سختي براي كار اينجا دارند. تو خودت چه فكر ميكني؟
من اينطور نگاه نميكنم. من الان در آلمان دارم طوري قدم برميدارم كه پيشرفت كنم و به عنوان يك مربي تجربه به دست بياورم. در آلمان مدرك B را گرفتهام. بايد يكسال در يك باشگاه كار كنم كه دارم اين كار را ميكنم. خيلي وقتها در تمرينات تيم اول باشگاه هم حاضر ميشوم تا بيشتر كار ياد بگيرم. به هر حال يك روز ميخواهم به ايران بيايم. نگاه من اين است كه ياد بگيرم و بخواهم در آينده اين تجربه را به فوتبال خودمان منتقل كنم. حالا اگر من در ايران مربي شوم و يكي بخواهد اذيت كند، ديگر دست من نيست. من ميخواهم حرفهاي كار كنم و تيمم را به شكل حرفهاي اداره كنم. اصلاً به اين فكر نميكنم كه نكند به ايران بيايم و اذيت شوم. حالا اگر اين وسط كسي خواست اذيت كند، دست من نيست. نبايد از ترس يك كار را انجام ندهم. به هر حال در فوتبال مديريت كردن خيلي مهم است. نه فقط در ايران كه در آلمان هم همينطوري است.
*تو استقلال را دوست داري و ميدانيم دوست داري يك روز هم به نيمكت اين تيم برسي. آرزوي هر بازيكني در تيم محبوبش همين است.
من استقلالي شدم و استقلالي ماندم. واقعاً اين باشگاه را دوست دارم. آدمي نيستم كه بگويم من ميخواهم مثلاً 5 سال ديگر سرمربي استقلال شوم. انشاءا... هر موقع زمانش بود، اتفاق ميافتد. خب دوست دارم يك روز مربي باشگاه بزرگي مثل استقلال شوم ولي الان فقط دارم به يادگيري فكر ميكنم.
*و سؤال آخر درباره ماجراي تو و كيروش. از تيم ملي جدا شدی و ميدانيم با او بحثهايي داشتي ولي هميشه حتي در روزهاي سخت به حمايت از كيروش پرداختهاي. اين را رفتاري حرفهاي بدانيم؟
ببين من هيچوقت با تاكتيك كيروش مشكل نداشتم. بحث من با كيروش رفتاري بود كه داشت. گفتم اگر اينطوري است كه من را به تيم ملي برگرداندهاي تا با اين سن روي نيمكت بنشينم، خب بهتر است من بروم. آن موقع من يك سال و نيم از تيم ملي دور بودم. فكر كنم 30 سالم بود كه كيروش دعوتم كرد. وقتي در دنيا اين اتفاقها ميافتد، يعني مربي ميخواهد بازيكن را بازي دهد. اين در ذهنم بود و وقتي فهميدم بازي نميكنم حس خوبي نداشتم. با هم حرف زديم و گفتم ميروم و او هم اصلاً نگفت كه بمان. بعدش ديديم كه كيروش دارد به تيم ملي يك شكل قشنگ ميدهد. او از روز اول اين تلاش را كرد و الان هم تيم ملي بازيهاي خوبي انجام داده است. قشنگ معلوم است تيم ملي وقتي به زمين ميرود برنامه دارد. كيروش به ايران نظم داده است و جواب كارش را هم گرفت.
منبع: خبر ورزشی