به گزارش «دی اسپورت»؛به چشمان حسین که نگاه کردم غم و اندوه از آنها میبارید. حالمان خوب نبود. میترسیدیم که این گل دقایق ابتدایی عاقبت خوبی به همراه نداشته باشد. قرمزها گل اول را دقیقه ۵ وارد دروازه رحمتی کردند. حالا توپ را با غرور خاصی میانه میدان میچرخاندند و هر گاه میخواستند با آن ستارههای پرتبختر دل آبیها را میلرزاندند.
تکیه داده بودم به کانکس فلزی کارگاه و دیگر صدای خندهها و تمسخر همکاران سرخپوش را نمیشنیدم. آنها شاید بیشتر از یازده بازیکنشان در آزادی غره شده بودند. توپ بلند رحمتی که پشت محوطه جریمه فرود آمد زمان زیادی طول نکشید تا لرزیدن تور دروازه پرسپولیس. شاید کمتر از نگاه مبهوت و توقف بیرانوند.
فرشید اسماعیلی ضربه اول را به بهترین شکل زد. مربع برزای، قربانی، اسماعیلی و کاوه قرمزها را به هم ریخته بود. چهار دقیقه بعد کسی روی نیمکت استقلال باقی نمانده بود. همه کنار پرچم کرنر کنار علی قربانی فریاد شادی سر میدادند. آبیها با ضربه سر زیبای شماره ۱۷ گل دوم را زده بودند. وای از فریادها و غرشهای امید ابراهیمی پس از گل دوم. چشمان حسین حالا میخندید مثل من، مثل تمام هواداران آبی.
حالا خبری از نیشخندها در کانکس و پاسهای تحقیرآمیز در آزادی نبود. حالا دوربینها فریاد و دعوای رضاییان و بیرانوند را نشان میداد. لشکر سرخ از هم پاشیده بود. دقیقه ۴۵ از راه نرسیده بود که این بار سرخها دیگر حتی روی پاهای خود بند نبودند. پاس چهل متری امید نورافکن جلوی پای کاوه افتاد و او شاید زیباترین ضربه پای چپ عمر خود را به توپ نواخت.
حالا در عرض کمتر از نیم ساعت دنیا جابجا شده بود. دنیا شبیه روزهایی مثل شادی پیروز، فریاد صادق باتعصب، شادی گل فرهاد، بازوبند شریفات و چشمبندی آرش آقای گل شده بود. مثل روزهای تماما آبی.
نیمه دوم جز فشار بیهوده قرمزها، گل خطای سیدجلال و دعوای کاپیتانها چیز خاصی نداشت. شاید گلر شدن مدافع چشمرنگی آبیها مهمترین صحنه پایان بود. یا آن سجده معروف علیرضا منصوریان روی پرچم خوشرنگ آبی که ای کاش علیرضا قدر جایگاه و محبوبیت خود نزد هواداران آبی را میدانست.
محمد جوادیفر